Tuesday, August 5, 2014

لیز مثل ماهی

از خودم بدم میاد. از همه چی بدم میاد. از کارهایی که کردم. از احساسات احمقانه ای که گاهی دارم. از اتفاقهایی که میفته برام و من نمی تونم مدیریتشون کنم. از همه چیز بدم میاد. اگه میشد از اول شروع کنم هیچوقت این راهو نمیومدم. شیطون که باشی و سرحال و پرانرژی مردم جذبت می شن. ولی نباید این جذب شدن رو جدی بگیری. این اشتیاق برای تو نیست. برای انرژی و هیجانی هست که همراه خودت براشون می بری. همیشه حواست باشه روزهایی هست، هفته هایی، ماههایی حتی که تو انرژی نداری. اون موقع است که ازت دور می شن. کسی برای رضای خدا با کسی دوست نمی شه. هرکسی احتیاج به دوست داره. احتیاج به چیزایی که خودش نداره و در دوست می بینه. اگه کسی برای شیطنت تو باهات دوست شد یعنی چیزی که تو زندگیش کم داره روح زندگیه. این روح زندگی رو نه از خودت نه از بقیه دریغ نکن. اگه حتی نمی تونی واقعا شاد باشی اداش رو دربیار. وگرنه منتظر باش دور و برت هم خالی بشه. 
لعنت به این زندگی. لعنت به منی که نفهمیدم اینو. لعنت به منی که نمی فهمم وقتی مظلوم و بی انرژی شدی و دوستهات از دورت رفتن دیگه هیچ جوری ممکن نیست برگردن. ممکنه بتونی دوستهای تازه پیدا کنی. ممکنه با تجربه جدیدت بتونی این دوستهای تازه رو پیش خودت نگه داری. اما اونایی که رفتن دیگه رفتن. به زور نمی شه کسی رو نگه داشت.
می دونم از دستش دادم...

No comments:

Post a Comment