گفت: خوشم نمیاد کسی نزدیکت بشه. خوشم نمیاد کسی بهت دست بزنه.
و من گیج و منگ... من کجای زندگیش هستم؟ این رابطه داره به کجا می ره؟ از کی روی من غیرتی شد؟ غیرت اصلا چیز خوبیه؟ چرا من ته دلم یه تیر خوبی کشید وقتی اینو گفت؟ چرا وقتی گفتم قول می دم دست کسی بهم نخوره بعدش حس زنجیر شدن کردم؟ اون از این رابطه چی می خواد؟ من از این رابطه، از هر رابطه ای، از مردهای زندگیم، از خودم چی می خوام؟
No comments:
Post a Comment